جُرجا اُکیف و نبرد برای هویت هنری
دگرگونی سرنوشتساز اُکیف در سال ۱۹۱۵ و در دوران تدریس در دشتهای گسترده غرب آمریکا رخ داد، جایی که او تاثیرات متنوع را با سبکی کاملا انتزاعی تلفیق کرد. تحت آموزش «آرثر وسلی داو»[۴] در کالج تربیت معلم کلمبیا، اُکیف یاد گرفت که فرمهای انتزاعی را از طریق ریتمهای موسیقی تصویرسازی کند؛ رویکردی آموزشی که تاثیری عمیق بر کار او گذاشت. تا اواخر دهه ۱۹۱۰، او تجربیات شنیداری، مانند صدای گاوها در غروب را، به فرمهای تصویری زنده تبدیل میکرد، نمونه بارز آن کار «رگههای قرمز و نارنجی»[۵] (تصویر۱) است که در آن افق با شدت رنگی منفجر میشود. با وجود اصرار اُکیف بر اینکه هنرش صرفا از تجربه شخصی سرچشمه میگیرد، او با جریانهای فکری معاصر، از ادبیات و فلسفه تا نقد آوانگارد، درگیر بود. آشنایی او با کار دوربین او را به گفتمان مدرنیستی پیوند زد و طرد قراردادهای سنتی به بیانیهای از خودمختاری بدل شد. همانطور که بعدها تاکید کرد، محدودیتهای آزادی برای زنان، او را بر آن داشت تا پارامترهای هنری خود را تعریف کند.[۶]

